گفتگویی معصومانه به مناسبت هفته معلم | معلمی به توان درمان
  • کد مطالب: ۲۲۲۰۹۷
  • /
  • ۱۶ ارديبهشت‌ماه ۱۴۰۳ / ۱۳:۱۹

گفتگویی معصومانه به مناسبت هفته معلم | معلمی به توان درمان

بیمارستان نوساز، بزرگ و روشن است و سقفی بلند دارد. با این حال، هوا گرفته است. همان‌طور که در بخش‌ها دور می‌زنیم، از دیدن کودکان بیمار و بی‌رمق دلتنگ می‌شویم.

بیمارستان نوساز، بزرگ و روشن است و سقفی بلند دارد. با این حال، هوا گرفته است. همان‌طور که در بخش‌ها دور می‌زنیم، از دیدن کودکان بیمار و بی‌رمق دلتنگ می‌شویم.

اما دیدار خانم معلمی مهربان که با انرژی و لبخند بر بالین این کودکان رفته و تک‌تک بچه‌های کسل از درد را به کلاس مهربانی می‌کشاند چشممان را روشن می‌کند. او با زبانی کودکانه و به بهانه فراگیری اوریگامی، خمیربازی و لگوبازی در گوش بچه‌ها محبت را زمزمه می‌کند.

برای رسیدن به دبستان «امید زندگی» باید به طبقه‌ی چهارم بروید. یک اتاق مستطیل‌شکل نورگیر جمع و جور که تابلوی آبی‌رنگ دبستان حال و هوای آن را معرفی می‌کند.

وارد که می‌شویم، سه کودک شیرین‌زبان که آنژیوکت روی دستشان پیش از هر چیز به چشم می‌آید در حال مسابقه با قورباغه‌های کاغذی‌ هستند. با دیدن ما از بازی دست می‌کشند و به صندلی‌های خود برمی‌گردند.

خانم معلم پس از استقبال از ما، قورباغه‌ی یکی از بچه‌ها را به صفحه‌ی دفتری می‌چسباند و از او می‌خواهد محل زندگی این دوزیست و غذای آن را نقاشی کند و چند خطی درباره‌ی آن بنویسد.

به کودک دیگر هم تقارن و اشکال هندسی را از طریق ساخت این کاردستی یادآوری می‌کند.

 

خانم معلم را دوست دارم

مهرسا کلاس دوم است و کمی از حضور در بیمارستان دلخور به ‌نظر می‌رسد. با همان اخمی که بر چهره دارد می‌گوید: «پاهایم درد می‌کرد. آمدم بیمارستان. هفت روز است بیمارستانم و امروز به این کلاس آمده‌ام.

کلاس و خانم معلم را دوست دارم و می‌خواهم بیشتر اینجا باشم. در مدرسه تا صفحه‌ی ۱۲۵ به ما درس داده‌اند، اما من جا مانده بودم. خانم معلم امروز به من درس داد تا جبران شود.»

 

از قورباغه تا هواپیما

محمدمهدی صفری هم کلاس دوم است. می‌گوید: «قندم بالا رفت و حالم بد شد و در بیمارستان بستری شدم. اگر امشب بروم، دو روز است که بیمارستان هستم.»

در حالی ‌که لبخندش چال بامزه‌ی لپش را بیشتر نشان می‌دهد اضافه می‌کند: «دوست دارم بروم خانه تا بدوبدو و شیطنت کنم! امروز به این کلاس آمدم و ساختن قورباغه را یاد گرفتم. آرزو دارم در آینده خلبان شوم و بتوانم هواپیمای خودم را بسازم.»

 

آرزوی تدریس به کودکان بیمار

نفس صدیقی کلاس چهارم است. می‌گوید: «فارسی را در مدرسه تا صفحه‌ی 121 درس داده‌اند که من نبودم و در این کلاس، خانم معلم مهربان یادم داد.»

او از اینکه در این کلاس با مجله‌ی رشد نوآموز و هنر اوریگامی هم آشنا شده خوشحال و این هنر برایش جذاب است. نفس می‌گوید: «دوست دارم معلم شوم و به کودکان بیمار درس یاد بدهم.»

 

امید در «امید زندگی»

بچه‌ها کم‌کم باید برای ویزیت پزشکان به بخش بازگردند. از فرصت استفاده می‌کنم تا با خانم معلم دلسوز این مدرسه‌ی کوچک و خاص گفتگو کنم.

الهه دادمحمدی با ۳۲ سال سابقه‌ی معلمی، خود، مادر دو فرزند است. او در ناحیه‌ی ۶ مشهد و دبستان علم و دانش در پایه‌ی دوم تدریس می‌کند.

می‌گوید: «سرگروه آموزشی استان هستم و خدمت به دانش‌آموزان بیمار مقطع ابتدایی در بیمارستان تخصصی کودکان اکبر را از ابتدای سال تحصیلی امسال آغاز کرده‌ام.

هرهفته یکشنبه‌ها از ساعت ۸ تا ۱۳ اینجا هستم و با توجه به استقبال بچه‌ها، مدتی است خانم نخعی هم به ما پیوسته است که بقیه‌ی روز‌های هفته به کودکان بیمار آموزش می‌دهد.»

او می‌گوید: «بچه‌ها به این مدرسه علاقه‌ی بسیاری نشان می‌دهند و حتی کودکان بیماری که شرایط راه رفتن ندارند با صندلی چرخ‌دار سر کلاس می‌آیند. اما برای بچه‌هایی که توان حرکت ندارند تکلیف و برنامه می‌فرستم.»

دادمحمدی از اینکه آموزش و پرورش در این محل همه امکانات تحصیلی را برای آموزش بچه‌ها فراهم کرده بسیار خوشحال است و اضافه می‌کند: «با استفاده از اوریگامی، به بچه‌ها مفاهیم درس‌های مختلف را تدریس می‌کنم که تلفیقی از چند درس هنر، فارسی، علوم و ریاضی را شامل می‌شود.

از مجلات رشد نیز برای تشویق بچه‌ها به مطالعه بهره می‌برم. آزمون گرفتن و درس پرسیدن هم داریم. در هوای خوب، در صورت اجازه‌ی پزشک، از محیط باز بیمارستان هم برای تدریس بهره می‌بریم و برای شناسایی سنگ‌ها و برخی مفاهیم، از فضای طبیعی استفاده می‌کنیم.»

این معلم مهربان می‌گوید: «بسته به حال و روز بچه‌ها، از دوازده تا دو نفر در روز، مشتری کلاس‌ها هستند زیرا اینجا درمان بر آموزش مقدم است و اگر نیاز به بازگشت کودک به بخش باشد، سریع برمی‌گردند.»

خانم معلم در پایان می‌گوید: «انرژی سراسر هفته را از همین بچه‌ها و دعاهای خیر والدین می‌گیرم و در زندگی‌ام برکت آن را می‌بینم.»
مدرسه‌ی «امید زندگی» را با بدرقه‌ی بچه‌ها و خانم معلمشان به امید بهبودی همه‌ی کودکان بیمار دنیا ترک می‌کنیم.

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.